عاشقانه
عاشقانه

عاشقانه

قسمت

قسمت ، دروغ عاشق و کلک به چشم بارونی
         
ندیدن با چشم باز ، گریه برای یک نگاس ؛
قسمت یعنی قطع اُمید ، از هرچی دوست داشتنیه
        
فراموشی خاطرات ، سفر به مرز عادتِ ،
قسمت ، غبار آینه هاس ، ازش سریع باید گذشت ؛
قسمت ، جواب نامه هاس تو کاغذای خط خطی ؛
قسمت در آخر ، دو چشمِ ،
        
دو چشمِ پُر ابر و سفید ،
        
دو چشم پُر ز عادتُ ، پُر از نگاه آخرین ... 

زندگی

زندگی

زندگی زیباست اما در قفا

 زندگی مرگ است اما بی جفا
زندگی شوری است بی لهو و لعب  زندگی مرگی است آبی تر ز شب
زندگی هوشی است بی جریان عقل  زندی مرگ است و مرگی بی سبب
زندگی جان در حواشی غم است  زندگی شیدایی بی غفلت است
زندگی از هر چه داری بیش نیست  زندگی از مردگان آگاه نیست
زندگی با زندگی زندان ماست  زندگی در نقطه ی عطفش کجاست؟
زندگی حول دوایر میرود  زندگی در سال ها گم می شود
زندگی بی مرگ معنی دار نیست  زندگی بی خالق دانای نیست
 زندگی در چیست در چه در کجا؟  زندگی درویش بی فرمانروا
زندگی از آنچه باقی نیست هست  زندگی در غفلت مردان خصم
 زندگی را تا سحر دنبال کن  کز گذشتن از سحر بی داد کن
 زندگی را سخت گیر و سخت خواه  آنچنان مردان بباید در رفاه

عاشقان گیاهانند

عاشقان گیاهانند که میرویند...میمیرند

سبز میشوند...میریزند

باران که می بارد چتر نمیخواهند

زمستان ها بی کلاه و پالتو نپوشیده

می ایستند روی در روی و نگاه برف

چشم در چشم یخ بندان

بی شرمساری اندام برهنه شان از برگ

عاشقان گیاهانند

که ریشه هایشان فرو رفته است

در کف دست من

در استخوان کتف تو

در جمجمه شکسته من

و این خاطرات من و توست

که توت میشود یک روز

انار میشود گاهی

که دیروز انگور شده بود

که فردا زیتون

و تلخ

نبودن

نبودن،
 
هرگز به تلخی; از دست دادن یک
بودن
 
نیست

چه خوش باور بودیم

چه خوش باور بودیم
 
تو دل یه کویر زیر نورمهتاب روی شنهای روان با پای برهنه می دویدم مست و خوش باور از این همه زیبایی  ،  اما هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که خورشید در کمین لحظه هاست

همیشه انقدر ساده نرو و مگذر
لااقل نگاهی به پشت سرت کن...!
شاید کسی در پی تو می دود و نامت را با صدای بی صدایی فریاد میزند...!
و تو...
هیچ وقت او را ندیده ای..

 

آرزو

روزی ازم پرسید:بزرگترین آرزوی توچیست؟

 گفتم:تحقق یافتن آرزوی تو.....

اما افسوس هرگزندانستم آرزوی تو جدایی از من بود

 

یادته برات نوشتم

یادته برات نوشتم...اگه عاشقم نباشی... الهی بمیری
اگه دوستم نداشته باشی...غیرمن کسی روداشته باشی...الهی بمیری
بعدش برات نوشتم... همه رودروغ نوشتم...خودم بمیرم
اگه تویه روزخواسته باشی... که منودوست نداشته باشی...خودم می میرم
برات بمیرم*برات بمیرم
نبینی قهر خدارو... بدیهای روزگارو... الهی نمیری
الهی نمیری
بمونه سایت روی سرم ...می دونی بی تودربه درم...الهی نمیری
الهی نمیری
وقتی توچشات زل میزنم...باغم نگات پل میزنم
وقتی می بینم دوستم داری... ازته دلم داد میزنم
اگه یه روز فرشته ها...بخوان توروزودترببرن
به اونا میگم که ازقدیم...ماهی روباتنگش میبرن

 

سر نوشت من

سر نوشت من
 
فردا شاید بمانم
شاید ،
_
اما نگاهی دگر ،عشقی دگر و شایدم دردی دگر _
 
 
به دور دست ها خواهم رفت
آشنا ، آنچه که دیگران نمی دانند :
 
می آیم ، همچون کرمی در گلوی تو
می آیم ، تا دردها یت را بر انگیزم
می مانم، تا در نگاه تو ذوب شوم
می آیم ، از کهکشان تا جاودان در کنار ستاره ها
می مانم، برای جنگیدن
 _
و تو حیوانی سخت و ناتوان ، به ستیز با من خواهی آمد
و من لبخند زنان سرنوشت را زیر پیراهنم پنهان خواهم کرد

فراموشی

فراموشی
 
خدایا از آن می ترسم که باز به غیر تو بنگرم.
از آن می ترسم که باز فراموشت کنم، که تو فراموش نخواهی کرد.
خدایا از آن می ترسم که عادی شوم.
خدایا می خواهم مثل خودت باشم و فراموش نکنم حقیقت را.
خدایا حیران و سرگردان توام، تو نیزکمکم کن که واله و مجنون گردم.
خدایا می خواهم تو خدایم باشی نه دنیا، که دنیا نیز خدای بسیاری ست.
خدایا آزاد و رها هستم و در این رهایی تو را دیدم، که فرد محبوس در دنیا تو را نخواهد دید

 

من چه هستم

به خورشید گفتم گرمی اش را به من بده تا به تو بدهم، گفت:دستانش گرمای مرا دارند. به آسمان گفتم پاکیش را به من بده تا به تو بدهم. گفت: چشمانش پاکی مرا دارند. از دشت سبزی اش را خواستم تا به تو بدهم. گفت: زندگیت سبزتر از اوست. از دریا بزرگی و آرامشش را خواستم تا به تو بدهم. گفت: قلبت به اندازه ی اقیانوس است و آرامشت نیز. از ماه تابندگی صورتش را خواستم تا به تو بدهم. گفت: وقتی نگاهش می کنم خجل می شوم. به فکر فرو رفتم. من در قبال دستان گرمت، چشمان پاکت، سبزی زندگیت ، بزرگی و آرامش قلبت ، تابندگی صورتت چه هستم

عشق چیزی است که

عشق چیزی است که بیشتر از هر چیز داشتنش را دوست میداریم و بیشتر از هر چیز دادنش را دوست میداریم ؛ و هیچ کس در نمی یابد که عشق همان چیزی است که همواره داده می شود و پذیرفته نمی شود

اینهم یه سری نوشته های جالب

آنکس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من امده باشد رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان اوازی بود که من گمان می کردم میگوید: دوستت دارم.

 

اگه یک روز یکی در دلت رو زد، سعی کن قبلش آیفون دلت رو تصویری کرده باشی... چون اگه نبینیش و وارد دلت بشه، دیگه نمیتونی بیرونش کنی. چون مهمون حبیب خداست...

 

موقعی که میخواستمت میترسیدم نگات کنم , موقعی که نگات کردم ترسیدم باهات حرف بزنم , موقعی که باهات حرف زدم ترسیدم نازت کنم , موقعی که نازت کردم ترسیدم عاشقت بشم , حالا که عاشقت شدم میترسم از دستت بدم

 

 

اگر کسی گفت دوستت دارم لازم نیست توهم به او بگویی که دوستش داری .اگه عاشقت شد سعی نکن عاشقش بشی . اگه گفت همه ی زندگی منی سعی نکن همه ی زندگی اش باشی چون یک روز میاد میگه ازت متنفرم اونوقت تو نمی تونی ازش متنفر باشی

 

 

آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم

 

 

اگه با تو بودن اشتباهه اگه تو رو خواستن اشتباهه اگه عاشق تو بودن اشتباهه اگه برای تو مردن اشتباهه پس تو قشنگ ترین اشتباه زندگیمی

 

 

گر می دانی در این جهان کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت تغییر می کند! وصدای قلبت آبرویت را به تاراج میبرد ، مهم نیست که او مال تو باشد ، مهم این است که فقط باشد : زندگی کند ، لذّت ببرد ونفس بکشد

 

 

زندگی قشنگه اگه با تو باشه... مرگ قشنگه اگه برای تو باشه... دلتنگی قشنگه اگه به خاطر تو باشه... من قشنگم اگه با تو باشم اما تو هرجور که باشی قشنگی
 

 

زندگی گل زردی است به نام ( غم ) فریاد بلندی است به نام ( آه ) مروارید قلتانی است به نام ( اشک) و آیینه ای شکستنی است به نام (دل(

 

 

دنیا را بد ساخته اند؟؟؟......... کسی را که دوست داری،تورادوست نمی دارد. کسی که تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند و این رنج است . زندگی یعنی این

 

 

توی جهنم می بینمت ! تو به جرم اینکه قلبمو دزدیدی منم به خاطر اینکه خدا رو ول کردم تو رو پرستیدم

 

اگر به خاطر زیبایی

اگر به خاطر زیبایی
 
اگر به خاطر زیبایی ،
دوست ام میداری
دوستم مدار!
خورشیدرا دوست بدار
با گیسوان زرینش .
اگر به خاطر جوانی
دوستم میداری
دوستم مدار! به بهار عشق بورز
که هر ساله جوان است.
اگر به خاطر دارایی
دوستم می داری
دوستم مدار!
پری دریایی را دوست بدار
که مروارید و یاقوت ، بسیار دارد.
اگر دوستم می داری به خاطر عشق
پس هر آینه دوستم بدار! دوستم بدار هماره
من هماره عاشق ات خواهم بود. !

تازگیها

تازگیها بهت خالی چشمانم را از امتداد نگاه آیینه می دزدم
کسی آنجاست که آشنای من نیست...
در تلفیق وضوح و ا بهام
این روزها انگار‏،
من بعد مبهم ماجرایم !...
ورق ها را که بر می زدی
می دانستم دل آس و پاس من
گشنیزی هم نمی ارزد برای تو
ورق ها را که می چیدی
هنوز کنارم بودی
فاصله دلها مان را اما
سربازی
مشق قدم آهسته میکرد.